«مادر» آرونوفسکی؛ یک خوانش روانکاوانه
هشدار: این خوانش بدون لو دادن چند قسمت از فیلم قابل انجام نبود. سعیم بر آن بود که این لو دادن داستان را به حداقل برسانم اما همچنان بخشی از داستان فیلم در این خوانش لو خواهد رفت.
فهرست
مقدمه
کمتر پیش میآید که فیلمی نمایش داده شود و این چنین اختلاف نظر ایجاد کند؛ چه میان منتقدان و چه مخاطبان. یا مردم بعد از دیدن فیلم نتوانند نظر دقیقی در مورد آن بدهند. این اتفاق عموما زمانی پیش میآید که روایت و داستان فیلم گنگ و نمادین باشد.
تاثیر اینگونه فیلمها به سادگی قابل مشاهده است؛ بعضی درک نکردن معنای فیلم را پذیرا نیستند پس آن را پس میزنند و در هر موقعیتی که بتوانند آن فیلم را زیر سوال میبرند و از الفاظی مانند «پر مدعا» و یا «پوچ» استفاده میکنند.
برخی دیگر هم این گنگ بودن را نشانه ای از خلاقیت و استعداد خالق آن میدانند.
آخرین فیلم دارن آرونوفسکی (کارگردانی که بشدت برای او احترام قائلم) به اسم «مادر» بدون شک یکی از فیلمهایی است که این دو دستگی را ایجاد کرده است و نقدهای مثبت و منفی زیادی برای آن نوشته شده است. بسیاری آن را شاهکار و بسیاری آن را فیلمی پوچ و خالی از معنا و مفهوم دانسته اند.
ولی باید در نظر داشت که این فیلم فیلمی به شدت خلاقانه و خوش ساخت است. از فیلمبرداری آن که حس خفگی و تنگی را در آن خانه بهخوبی ایجاد میکند تا روایت سورئال آن که یادآور سورئالیستهای بزرگی مانند لوئی بونوئل است (کسی که خود آرونوفسکی هم فیلمهای او را جزو الهامات خود میداند).
معانی فیلم مادر
معانی زیادی از روایت این فیلم استخراج شده است. برخی تمام روایت فیلم را برداشتی نو از داستان خلقت انجیل میدانند. کاراکتر «جنیفر لارنس» را تشخیص مفهوم «مادر زمین» یا «مادر طبیعت» میدانند که در برابر هجوم مدرنیته و خرابکاریهای محیط زیستی دنیای مدرن قرار گرفتهاست (که با هجوم غریبهها به خانه نمادگذاری شدهاست).
با اینکه خود آرونوفسکی هم در مورد این برداشت صحبت کرده اما این برداشتها میتوانند نمونه هایی از فرایند روانشناختی در تفسیر باشند، بخصوص فرایند تفرُّد یا فردیّت (فرایند تکوین شخصیتی منسجم و متوازن که تدریجا محتوای بیشتری از ناهشیار جمعی و فردی را یکپارچه میسازد و فرد را قادر به حل تعارضات موجود میسازد).
رشد روانشناختی
زمانی که داشتم این فیلم را برای بار دوم میدیدم به این فکر میکردم که شاید تمام آن تفاسیر انجیلی ریشهی الهامات این فیلم باشند ولی شاید مفهوم درونی این فیلم رشد روانشناختی باشد. مقولهای که کارل یونگ آن را مسیر زندگی هر فرد مینامد که در نهایت منجر به بلوغ همه جانبهی شخص میشود. یا در کنار آن این مسیر توسط مشکلات روحی روانی به خرابی کج میشود. برای توصیف بهتر این خوانش روانکاوانه از فیلم به بررسی بیشتر نیاز است که در ادامه به آن ها میپردازم.
رویا
فیلم مادر فیلمی به شدت سمبلیک و نمادین است. کاراکتر های آن نمادین و بر اساس کهن الگوها شکل گرفتهاند به همین دلیل اسمی برای این کاراکتر ها در نظر گرفته نشدهاست. تنها از ضمیر برای نام گذاری آن ها استفاده شدهاست. او (زن)، او (مرد) ، مرد غریبه و زن غریبه.
میتوان اشاره کرد رفتارهای کاراکترها بر اساس رفتار های نرمال و عادی کاراکتر های فیلم های غیر نمادین نیست. اعمال غیر منطقی و بدون توضیح هستند. مثل اجازه ورود افراد غریبه به خانه تنها به دلیل علاقه به اشعار مرد که منجر به تخریب خانه میشود. این رفتارها تنها در رویاها و داستانهای اسطورهای اتفاق میافتد.
نکتهی دیگر نیز واضح نبودن زمان در روایت است که به کمک تدوین این بیزمانی به خوبی شکل میگیرد و مفهوم زمان بیمعنا میشود.
کهن الگوی مادر
اگر این کاراکترها بر اساس کهن الگوها شکل گرفتهاند پس این کهن الگوها کدامند؟ فرضیه ی آدم و حوا بسیار جالب است اما اگر این نمادها پیش برنده های روانشناختی باشند چه؟ برای مثال خود خانه میتواند نمادی از ذهن انسان باشد، همانگونه که یونگ ذهن را خانهای میان دشتی بزرگ مینامد. با این دید کاراکترها هم نمادی از ناخودآگاه ذهن میشوند. مرد نمادی از قسمت مذکر ذهن هر فرد که به آن منطق نیز گفته میشود و زن نمادی از قسمت مونث ذهن هر فرد که به آن احساسات و لطافت گفته میشود هستند.
در این خانه این دو بخش مدام در حال مبارزه و تلاش برای توازن هستند. که از نظر یونگ نشان از ذهن سالم و در حال پیشرفت و رشد است. در رشد روانشناختی که یونگ توصیف میکند، روند خودشکوفایی از طریق هارمونی و بالانس این دو بخش اتفاق میافتد. یونگ این توازن و هارمونی را «ازدواج شیمیایی» مینامد. کلمه ای که در علم کیمیا برای ایجاد طلا از طریق ترکیب مواد شیمیایی استفاده میشد.
این توازن در اوایل فیلم به خوبی دیده میشود. رابطهی زیبای بین مرد و زن که در نهایت به ایجاد فرزند میشود. فرزندی که نماد از پیشرفت فردیت و گذر به مرحله ی بعدی رشد روانشناختی است.
مرحله ی آخر فیلم مادر
در نیمهی دوم فیلم مادر ،نشان داده میشود که هجوم مشکلات روحی روانی که بر اثر معضلات و تاریکی های دنیای مدرن است، چه تاثیری بر ذهن انسان میگذارد. این هجوم باعث اختلال در توازن دو قسمت ناخودآگاه میشود و در نهایت به سوختن این خانه در آتش منتهی میشود. همانگونه که فروید آن را «رانهی مرگ» مینامد. رانه ای که انسان را به مسیر تخریب ذهنی و مرگ پیش میبرد.
فرزندی که در این توازن به وجود آمده توسط هجوم مشکلات و بیماری های روانی سلاخی میشود.
بیماری های روانی که در فیلم تنوع متفاوتی دارند. از احساس گناه (کشتن برادر توسط برادر) تا تاثیرات مخرب دنیای مدرن به خوبی نشان داده میشود.
پایان
در پایان ذهن به بازسازی خود دست میزند و تلاش میکند توازن روحی را به آن خانه بیاورد. فیلم مادر در نهایت فیلمی سورئالیستی و اسطوره ای است و میتواند خوانش های متفاوتی داشته باشد. ولی جای خالی این خوانش روانکاوانه در میان تعبیرهای انجیلی و محیط زیستی به شدت خالی بود. به نظر من تلاش مولف این اثر بر آن بوده که لایه های متفاوتی را در برابر مخاطب قرار بدهد. لایههایی که در نهایت همه دست به دست هم میدهند و معنای کلی را در ذهن ما شکل میدهند؛ توازن روحی روانی در کنار الهامات دینی و انجیلی، همچنین خوانش طبیعتی و محیط زیستی در کنار هم مشکلاتی را پیش روی ما قرار میدهند که در همه ی سطوح فردی اجتماعی و انسانی قابل تامل هستند.
من این فیلم رو ندیدم ولی انقد تحلیلش جالب بود که ترغیب شدم حتما ببینمش
حتما ببینید.. ارزشش را داره..
فکر کنم باید فیلمو ببینیم
بله واقعا پیشنهاد میکنم…
این فیلم فوقالعاده بود و این تحلیل فوقالعاده تر. این برداشت باعث شد یک بار دیگه برم فیلم مادر رو ببینم! ممنون از قلم زیباتون.
حتما دوباره ببینید .
بسیار عالی
ممنونم
با اینکه داستان فیلم تقریبا روشن شد ولی میرم میبینم بازم. ممنون
این فیلم رو حداقل دوبار باید دید. یک بار بخاطر بازی بی نظیر خاویر باردم و بار دوم برای درک بهتر فیلم. البته باید اذعان کنیم که صرف “فیلم بین” بودن به درک کامل فیلم کمک نمیکنه و شخص یا باید پیشینه ی مختصری از نمادگرایی و روانشناسی داشته باشه و یا اینکه بعداز یکبار دیدن نقد فیلم رو هم بخونه. ممنون بابت اطلاعات کاملتون.