سریال The Last of Us در مدتی کوتاه به یکی از پرطرفدارترین سریالها تبدیل شدهاست. از آن جایی که The Last of Us در وهله اول یک بازی است، گیمرها نیز به جمع طرفداران سینما و تلوزیون آمدهاند و این سریال را به داغترین مبحث این روزها درآوردهاند. و کل این جریان در طی چند فصل اتفاق نیفتاده است و تنها با ۶ قسمت به این حد از محبوبیت رسیده است. ما در تیم یونویس هم هر هفته مشتاقانه به پای این سریال مینشینیم و آن را تحلیل و بررسی میکنیم. این مطلب هم بررسی قسمت ۶ سریال The Last of Us است.
توجه داشته باشید که این مطلب برای کسانی است که این سریال و این قسمت را دیدهاند. پس کمی اسپویلر دارد ولی نگران اسپویل کردن ادامهی داستان نباشید. با اینکه ما بازی را انجام دادهایم و این سریال بسیار به بازی وفادار ماندهاست ولی در این مطلب به داستان کل بازی اشارهای نمیکنیم. پس خیالتان راحت! بریم که شروع کنیم.
فهرست
خلاصهی داستان
برای بررسی قسمت ۶ سریال The Last of Us باید خلاصهی داستان را تا این جای سریال سریع برایتان تعریف کنیم. جوئل پس از شروع همهگیری بیماری و مرگ دخترش سارا پس از بیست سال مجبور میشود از دختری به نام الی محافظت کند. الی تنها کسی است که مقابل این بیماری و انتقال آن مصون است و جوئل باید او را به مرکز پزشکی برساند که میتواند از خون الی واکسن تولید کند. شاید! در این راه مسلم است که با افراد زیادی و موقعیتهای خطرناک متعددی برخورد میکنند.
درقسمت قبلی جوئل و الی با دو برادر آشنا شدند که از دست گروهی از نجاتیافتگان در حال فرار بودند. زامبیها پای برادر کوچک را گاز گرفتند و او را مبتلا کردند. در آخر قسمت و در صحنهای دلخراش و غمانگیز برادر بزرگتر برادر کوچک را که به زامبی تبدیل شده بود میکشد و خود را هم با یک تیر خلاص میکند. جوئل و الی هم شاهد تمام این اتفاقات بودند.
قسمت ۶ The Last of Us
در شروع بررسی قسمت ۶ سریال The Last of Us، جوئل و الی پس از اتفاقات ناگوار اخیر راه خود را به سمت غرب کشور ادامه میدهند تا به برادر جوئل برسند. در راه به زوج مسنی بر میخورند که آنها را از ادامهی سفر به سمت غرب و گذشتن از رودخانه میترسانند. اما تصمیم جوئل و الی به ادامهی سفر است. این زوج به الی دو خرگوش شکار شده میدهند یکی سفید یکی مشکی. جوئل میگوید یکی از آنها را با خود بیاورد.
در اینجا جوئل دچار حملهی عصبی میشود. اتفاقی که در این قسمت چندبار رخ میدهد که نشاندهندهی این است که اتفاقات اخیر بر روی جوئل تاثیر روانی داشته است و همچنین این دو خرگوش نماد دو دختر در زندگی او هستند. دختر خودش و الی که یکی از آنها اکنون با او همسفر شده است. او مدتهاست که در سفر است و از زمان شیوع بیماری افراد زیادی را از دست داده است. دخترش، تس (پارتنرش در سالهای اخیر)، برادرش که مدتهاست او را ندیده و اتفاقات قسمت ۵ که بسیار تاثیرگذار بودند. همهی اینها قدرت جوئل را کم کرده و او را به مرز ظرفیتهایش رسانده است.
گذشتن از رودخانه در افسانههای یونانبسیار آمده است که تمام ارواح پس از مرگ باید از رودخانه گذر کنند تا به دنیای پس از مرگ برسند. در اینجا نیز گذر از این رودخانه نماد ورود و آغاز فصل جدید از سفر این دو است. پس از گذشتن از رودخانه گروهی اسب سوار جلوی آنهارا میگیرد و پس از بررسی آنها برای بیماری، آن دو را به شهر دیوار کشیده شدهی خودشان میبرند. جایی که جويل برادرش را پس از سالها میبیند. صحنهای که دو برادر هم دیگر را در آغوش میگیرند حتما قلب شما را میفشارد و رط میبندم اشک در چشمانتان جمع میشود.
دو برادر
در ادامه بررسی و تحلیل قسمت ۶ سریال The Last of Us، به این موضوع پی میبریم که زندگی این دو برادر طی این زمان بیست ساله بسیار متفاوت بوده است. با اینکه قبل از آن هم با هم رابطهی نزدیک ولی پر فراز و نشیبی داشتند، این دیدار دوباره آن چیزی نیست که انتظار داریم. سریعا پس از کمی صحبت و خبر از ازدواج و پدر شدن برادر جوئل، تنش بین آنها زیاد میشود.
در اینجاست که باز دوباره جوئل دچار حملهی عصبی شده و در میان جمعیت شهر توهم دیدن دخترش را میزند. یکی دیگر از دلایل این حملات عصبی او نزدیک شدن احساسی و ایجاد شدن حس پدرانه بین جوئل و الی است که پس از شنیدن فرزنددار شدن برادرش خود را به شکل حملهی عصبی نشان میدهد. جوئل کم کم دارد به این باور میرسد که نه تنها مسئولیت سلامت الی را دارد، بلکه از لحاظ احساسی نیز به الی نزدیک شده است و برای او اهمیت قائل است.
دختر خداحافظی
فیلم دختر خداحافظی فیلمی است که الی به تماشای آن میشیند. این فیلم که برای نیل سایمون نمایشنامه نویس بسیار مطرح است، داستان مردی است که برای رابطهی بهتر با دخترش شغل بازیگریش را به خطر میاندازد. حتما متوجه شباهت داستان فیلم با داستان جوئل و الی میشوید. این سریال بسیار زیرکانه احساسات کاراکترها را در غالبهای مختلف فیلم سازی نشان میدهد.
در حین پخش فیلم یا آن پیام، جويل تمام درد دلش را برای برادرش باز میکند. تمام اتفاقات را بازگو میکند. از مصون بودن الی در برابر بیماری میگوید. از ترسها و کابوسهایش میگوید. تا به اینجای سریال جوئل را اینگونه دیدهاید؟ انقدر شکسته؟ انقدر درگیر احساسات و تصمیمها؟ این قسمت را شاید باید احساسات جوئل نامگذاری کرد.
تصمیم چیست؟ اینکه برادر جوئل الی را به سمت مقصدشان ببرد. تصمیم سختی که جوئل بیشتر برای محافظت بیشتر از الی میگیرد. او فکر میکند برادرش به دلیل جوانتر بودن میتواند بهتر از الی مراقبت کند. اما نکته اینجاست که الی این مکالمات را شنیده است و حتی از داستان دختر جوئل هم خبردار شده است.
میخواهید بیشتر احساسی بشوید و قلبتان جریحه دار بشود؟ دوباره صحنهی دیالوگ بین جوئل و الی را ببینید. حرفهای سختی که در این صحنه زده میشود و صحنههای کلوز آپ بعد از آن مسلما شما را تحت تاثیر قرار میدهد. و همین سکانسهاست که این سریال را به بهترین سریالهای این چند ساله تبدیل میکند.
جدایی
اسم فیلم در حال پخش چه بود؟ دختر خداحافظی. و اکنون زمان خداحافظی جوئل با الی است. اما جوئل که تمام شب را با خود درگیر بوده و اکنون تصمیم به همراهی الی دارد و خداحافظی بین دو برادر اتفاق میافتد. در طول شب چه در سر جوئل گذشته است؟ قبول نقش پدری و محافظت از الی. به همین دلیل است که اولین کاری که پس از خروج از شهر میکنند آموزش تیراندازی به الی است.
چیز دیگری که مرا هر هفته به پای این سریال میکشد الهامات و ارادتهای سینمایی در این سریال است. در این قسمت از سریال انگار وارد ژانر وسترن شدهایم. غروب آفتاب و دو نفر بر روی اسب در مسیری بیانتها به همراه موسیقی بی نظیر. انگار دوباره نشستهایم و فیلم شهامت واقعی (True Grit) را میبینیم. و در این مسیر چه میگذرد؟ آموزش مسايل مختلف زندگی به الی. نقش پدرانه هر روز بیشتر میشود و شوخیهای الی نیز بیشتر به دل جوئل مینشیند.
میمونها
پس از پنج روز جوئل و الی به مرکز دانشگاهی و پزشکی متروکه میرسند. آموزهها و ارتباط صمیمیتر همچنان بین آنها بیشتر و بیشتر میشود. در مسیر آنها تعدادی میمون آزاد میبینند که احتمالا از آزمایشگاهها فرار کردهاند و این اولین باری است که الی میمون میبیند. انگار که پدری دخترش را به باغ وحش برده است (آخ قلبم!).
پس از ورود به ساختمان مرکز پزشکی متوجه میشوند که دکترهای مستقر در این ساختمان از چیزی فرار کرده و جابهجا شدهاند. و احتمالا به شهر دیگری رفتند. دلیل آن چیست؟ احتمالا گروهی از نجات یافتگان که به دنبال تسخیر این منطقه هستند. گروهی که به آنها حمله میکنند و در طی یک درگیری جوئل چاقویی وارد شکمش میشود. جوئل و الی فرار کرده و پس از دور شدن از خطر جوئل از اسب میافتد. دوباره یک سکانس احساسی عالی دیگر. الی بر سر بدن بیجان جوئل و التماس برای زنده ماندن او.
الی: جوئل من بدون تو نمیتوانم ادامه بدهم، لطفا زنده بمان.
پایان
قابی بسیار عالی. دو نفر، یکی خوابیده، یکی بر سرش نشسته و نگران. اسبی بدون سر نشین. زمینی سفید از برف. و پس از آن سیاهی و موزیکی احساسی.
دیگر از یک سریال چه میخواهید؟
بعد از بررسی قسمت ۶ سریال The Last of Us، حالا باید یک هفته منتظر عاقبت جوئل باشیم و دلمان هزارجا برود. ولی یک چیز این انتظار را راحتتر میکند. اینکه میدانیم هفتهی دیگر هم با یک قسمت فوقالعاده مواجه خواهیم شد. قسمتی که پر از فراز و نشیب احساسی و استرسی است و بدانید و آگاه باشید که این سریال عالی، کارش همین است.
بسیاااار عالی… ممنونم بابت این تحلیل زیبا. منم به این سریال خیلی علاقه مندم.