فهرست
دربارهی نویسنده
آنری رنه آلبر گی دوموپاسان از سردمداران ادبیات فرانسه در قرن 19 به شمار میرود. از او بیش از 300 داستان کوتاه، شش رمان، سه سفرنامه، یک مجموعهی شعر و چند نمایشنامه بر جای مانده. گی دوموپاسان همواره به عنوان یکی از برجستهترین شخصیتهای سبک ناتورالیسم شناخته شده و الگویی بینظیر برای نویسندگان پس از خود به شمار میرود. داستانهای او نزدیکی خاصی به زندگی روزمره دارند. شخصیتهای آثار او همگی افرادی معمولی بوده با امیال و آرزوهای شناخته شده. در آثار او کسی در پی فتح دنیا نیست. هیچکس از قدرت ماورای طبیعی برخوردار نبوده و حوادثی که گریبانگیر شخصیتهای آثار او میشوند همه ریشهای زمینی دارند. از معروفترین آثار او میتوان به آثاری مانند پییر و ژآن، تُپلی، بابای سیمون، هورلا و یک زندگی، پنجره، اولین برف، و داستان گردنبند اشاره کرد. آنچه که در ادامه میخوانید، خلاصهای از داستان گردنبند به همراه نقد و بررسی آن است.
پیشینه داستان
گی دو موپاسان در سال 1884 داستان گردنبند را نوشت. از آنجایی که در این زمان نبوغ نویسندگی موپاسان بر همه اثبات شده بود، این اثر با استقبال بی نظیر خوانندگان روبرو شد. داستان گردنبند ابتدا در روزنامهی پاریسی Le Gaulois و سپس در مجموعه داستان ” قصههای شب و روز” منتشر شد. منتقدان بر این باورند که داستان گردنبند شباهت قابل توجهی به رمان “مادام بوواری” اثر گوستاو فلوبر دارد. اگرچه بین این دو اثر تفاوتهای بارزی وجود دارد، وجه اشتراک هر دو داستان ” فرار از سرنوشت” است.
خلاصه داستان
ماتیلد لوازل دختر زیبایی است که در خانوادهای نسبتاً فقیر زندگی میکند. او نه جهیزیهای دارد و نه خویشاوند ثروتمندی. اگر چه دوست دارد با مردی ثروتمند ازدواج کند، اما به ناچار به ازدواج با یک کارمند آموزش و پروش تن میدهد. همیشه لباس ساده میپوشد اما مانند یک اشرافزاده رفتار میکند. از نظر او برای یک زن زیبایی از جایگاه اجتماعی و اصل و نسب مهمتر است. وقتی که در خانهی سادهی خود راه میرود، آن خانه را قصری باشکوه تصور میکند که چند خدمتکار در آن منتظر دستورات او هستند، چند مرد و زن اشرافزاده برای دیدن او آمدهاند و او نظر همهی آنها را به خود جلب کرده. سوپ گوشت معمولی داخل بشقاب را خوراک ماهی گرانقیمتی تصور میکند که در گرانترین بشقاب جلویش گذاشته شده و او با قاشق و چنگال نقرهای آن را میل میکند.
دریافت یک دعوت نامه
یک شب که همسر ماتیلد از سر کار میآید، پاکتی همراه خود آورده و آن را به ماتیلد میدهد. وقتی ماتیلد پاکت را باز میکند، متوجه میشود او و همسرش به جشنی باشکوه در کاخ وزارتخانه دعوت شدهاند. ماتیلد به شدت ناراحت شده و پاکت را دور میاندازد. وقتی همسرش دلیل این کار را میپرسد ماتیلد میگوید که چون لباس مناسبی ندارد حاضر نیست در این جشن شرکت کند. همسرش قبول میکند که 400 فرانک به او بدهد تا یک لباس خوب بخرد. او این مبلغ را برای خرید اسلحه جهت شکار پسانداز کرده بود. پس از اینکه ماتیلد لباس مناسبی میخرد، دوباره محزون میشود چرا که او هیچ زیورآلاتی ندارد و از نظرش حضور در چنین مهمانی بزرگی بدون زیورآلات ننگ بزرگی است.
گردنبند الماس
به پیشنهاد همسرش، ماتیلد به دیدار دوست قدیمی و ثروتمندش خانم فورستیه میرود. خانم فورستیه ماتیلد را به اتاقی میبرد و تمام جواهراتش را به او نشان میدهد و به ماتیلد میگوید که هر چیزی که بخواهد را میتواند بردارد. ماتیلد از بین جواهرات موجود یک گردنبد الماس را میپسندد و همان را میآورد. روز مهمانی فرا میرسد. زیبایی ماتیلد نظر همه را جلب کرده. او تا میتواند میرقصد، با همه گرم میگیرد، و مردان زیادی با او همسخن میشوند. همانطور که در رویاهایش دیده بود. در پایان مراسم به همراه همسرش به خانه برمیگردد. اما به محض ورود به خانه ماتیلد متوجه میشود که گردنبند را گم کرده!
زندگی جدید
جستجوی ماتیلد و همسرش فایدهای ندارد و آنها گردنبند را پیدا نمیکنند. آنها در نهایت روز بعد تصمیم میگیرند که یک گردنبند نو بخرند و به خانم فورستیه بدهند. روز بعد آنها در مغازهای گردنبندی شبیه گردنبد گم شده میبینند که قیمت آن 40 هزار فرانک است ولی آنها میتوانند آن را به قیمت 36 هزار فرانک بخرند. پدر ماتیلد قبلاً 18 هزار فرانک به او داده. آنها تصمیم میگیرند 18 هزار فرانک دیگر را قرض کنند. همسر لوازل از چندین نفر وام میگیرد و از غریبهها پول نزول میکند،…. بالاخره 36 هزار فرانک آماده میشود و آنها گردنبند را خریده و به خانم فورستیه پس میدهند.
پس از این مارجرا ماتیلد و همسرش مجبور میشوند که خدمتکارشان را اخراج کنند و در زیرزمین کوچکی زندگی کنند تا اجارهی کمتری بدهند. ماتیلد خودش کارهای خانه را انجام میدهد و همسرش شغل دومی اختیار میکند تا بتواند قسطهایش را به موقع پرداخت کند. زندگی آنها به همین شکل ادامه پیدا میکند و آنها سرانجام پس از ده سال موفق میشوند تمام بدهیهایشان را پس بدهند.
یک روز ماتیلد در بازار خانم فورستیه را میبیند و تصمیم میگیرد که ماجرا را به او بگوید. خانم فورستیه ابتدا او را نمیشناسد و بعد از این ماتیلد خودش را معرفی میکند خانم فورستیه از تغییر ظاهر ماتیلد شوکه میشود. ماتیلد میگوید که در این سالها بسیار سختی کشیده و تمام این سختیها بخاطر پرداخت هزینهی آن گردنبند بوده. خانم فورستیه با شنیدن این حرف جا خورده و به ماتیلد میگوید “ماتیلد بیچارهی من. ولی گردنبند من بدلی بود. دسته بالا 500 فرانک میارزید”.
شخصیتهای اصلی
ماتیلد لوازل
دختر زیبایی که نماد جاهطلبی و زیادهخواهی است. زیبایی منحصر به فرد ماتیلد باعث شده او خود را متعلق به طبقات مرفه جامعه بپندارد و از زندگی با یک کارمند ساده ناخشنود باشد.
آقای لوازل
همسر ماتیلد و کارمند ادارهی آموزش و پرورش است. او نماد ساده زیستی و واقعگرایی میباشد. شخصی که با داشتههایش شاد بوده و از زندگی معمولیاش کاملاً راضی است.
درون مایهی داستان
طمع
از ابتدای داستان خواننده متوجه طمع و زیادهخواهی ماتیلد میشود. او به داشتههایش قانع نیست و همیشه در آرزوی داشتن یک زندگی مجلل است. او همیشه دوست داشته در مرکز توجه باشد و حسادت زنان دیگر را برانگیزد. هنگام دریافت دعوتنامه، طمع او چند برابر میشود. لباسی که چند بار استفاده شده را مناسب خود نمیداند و بدون لباس جدید حاضر نیست به مهمانی برود. همچنین شرکت در مهمانی بدون زیورآلات را ننگ میداند. با توجه به وضعیت مالی همسرش، این میزان از طمع غیرمنطقی بنظر میرسد اما او نسبت به این موضوع بیتفاوت است. در نهایت اما او بهای زیادهخواهیاش را میپردازد و ده سال از زندگی خود و همسرش را نابود میکند.
پیام اصلی داستان
ظاهر پرستی
ماتیلد به عنوان شخصیت اصلی داستان گردنبند، شخصی ظاهرپرست بوده و به معنویات بهای چندانی نمیدهد. او ارزش واقعی خود را در گرو لباس و جواهرات میبینید. زندگی اشرافزادگان تنها چیزی است که او برای آن ارزش قائل است. همانطور که در داستان میخوانیم، او چند ساعت چنین زندگیای را تجربه میکند و ده سال از عمر خود و همسرش را به بهای آن میپردازد.
از خود گذشتگی
نکتهی دیگری که در داستان خودنمایی میکند ایثار و از خودگذشتگی است. همسر ماتیلد نماد از خودگذشتگی است. او مبلغی را که برای خرید اسلحه کنار گذاشته به همسرش میدهد تا بتواند یک لباس مناسب بخرد. پس از اینکه گردنبند گم میشود، او چند برابر کار میکند تا بتواند هزینهی گردنبند جدید را پرداخت کند. این در حالی است که ماتیلد مقصر اصلی بوده و باید مجازات شود. اگرچه همسر ماتیلد به نوعی در زندگی شکست خورده، اما از خود گذشتگی او مانع از نابودی زندگی ماتیلد میشود.
واقع گرایی
داستان گردنبند نمونهای بارز از سبک واقعگرایی است. در داستان هیچ اتفاق غیرطبیعی رخ نمیدهد. شخصیت اصلی داستان نه بطور ناگهانی از مخمصه نجات مییابد و نه به طرز دراماتیکی نابود میشود. او مرتکب خطایی شده که بهایش را آنگونه که باید میپردازد.
سخن پایانی
در این مقاله سعی کردیم داستان گردنبند را معرفی کرده و آن را مورد نقد قرار دهیم. امیدواریم مطلب فوق برای شما مفید بوده باشد. اگر این داستان را خوانده و از آن لذت بردید، پیشنهاد میکنیم از لیست 10 داستان برتر ادبیات جهان دیدن فرمایید.
ممنون بابت معرفی این کتاب زیبا…
خواهش میکنم. ممنون بابت وقتی که برای خوندن این پست گذاشتید.