داستان “آخرین برگ” اولین بار در سال 1907 در مجموعه داستان “لامپ تزئین شده و داستانهای دیگر” منتشر شد. داستان، نیویورک را در اوایل قرن بیستم به تصویر میکشد، هنگامی که فقر و به تبع آن شهر نشینی به اوج خود رسیده بود و بیماریهای گوناگون زندگی انسانها را مختل میکردند. اگر “آخرین برگ” را زیباترین داستان اُ هنری ندانیم حداقل میتوانیم بگوییم یکی از ماندگارترین و تاثیر گذارترین آثار اوست. آخرین برگ به مانند اکثر آثار اُ هنری پایانی غافلگیرکننده دارد که خواننده را به فکر فرو برده و به او درس زندگی میدهد. در ادامه خلاصهای از این داستان را از نظر گذرانده و سپس به نقد آن میپردازیم.
فهرست
خلاصه داستان آخرین برگ
سو و جانزی دو دختری که ذائقهای مشترک دارند، در آپارتمانی در حواشی نیویوک زندگی میکنند. آنها هر دو عاشق نقاشی هستند اما اکنون تنها سو است که به عنوان نقاش با مجلهای در نیویورک همکاری میکند. در همسایگی این دو پیرمردی بنام برمان زندگی میکند. برمان هم نقاش است و سالهاست در رویای خلق شاهکاری جاودانه با سختیهای زندگی کنار آمده است. در زمستان ذاتالریه همه جا را فرا گرفته و جانزی مدتی است که با آن دست و پنجه نرم میکند. دکتری که برای مداوای او آمده به سو میگوید که روحیهی جانزی بسیار ضعیف است و این امر موجب وخیمتر شدن بیماری او میشود.
جانزی خود را درآستانهی مرگ میبیند و باور دارد که آخرین شب زندگیاش فرا رسیده. از اتاق جانزی درخت پیچکی در حیاط دیده میشود که باد برگهایش را یک به یک جدا کرده و با خود میبرد. سو متوجه میشود که جانزی در حال شمردن برگهای باقیمانده بر درخت است چرا که باور دارد با افتادن آخرین برگ او نیز خواهد مرد. سو که نمیخواهد جانزی به شمردن برگها ادامه دهد، پرده را کشیده و میگوید که نور اتاق مناسب نقاشی کشیدن نیست. سو قرار است امروز نقاشی پیرمردی را بکشد و به همین خاطر از برمان میخواهد به اتاق آنها بیاید و چند ساعت بر روی صندلی بنشیند تا سو نقاشی او را بکشد. هنگامی که این دو به اتاق برمیگردند، جانزی خوابیده است. سو از وضعیت جانزی برای برمان میگوید و توضیح میدهد که جانزی باور دارد با افتادن آخرین برگ از درخت عمرش پایان مییابد. سو پس از چند ساعت نقاشیاش را تمام میکند و آقای برمان به منزل خودش باز میگردد.
صبح روز بعد هنگامی که جانزی از خواب بیدار میشود از سو میخواهد که پرده را کنار بکشد تا او بتواند درخت پیچک را ببیند. سو پرده را کنار زده و جانزی متوجه میشود علیرغم بادی که تمام شب در حال وزیدن بوده یک برگ همچنان به درخت پیچک چسبیده. او از این امر متعجب است و مدتی به برگ خیره میشود. آن روز تا شب سو به پنجره خیره میماند اما آخرین برگ همچنان بر درخت ایستاده است. روز بعد جانزی با دیدن برگ روحیهاش را بدست میآورد. او که روز گذشته هیچ غذایی نخورده با دیدن آخرین برگ رفته رفته به زندگی امیدوار میشود و از سو میخواهد برایش شانه، آیینه و غذا بیاورد. غروب آن روز هنگامی که دکتر برای معاینهی جانزی میآید متوجه بهبود علائم حیاتی در او میشود.
روز سوم جانزی تقریباً بهبود یافته و سرحال است. اما سو خبر ناخوشایندی به او میدهد. برمان پیر در بیمارستان مرده است! سو برای جانزی توضیح میدهد که آقای برمان در آن شب بارانی برای روحیه بخشیدن به سو تمام شب در حیاط مشغول به کشیدن درخت پیچکی بوده که یک برگ بر آن استوار مانده است. ساعتها ماندن در آن هوای بارانی پیرمرد را از پا درآورده و او را به کام مرگ میکشاند. مرگی که اگر چه تلخ است اما به دختر جوانی زندگی میبخشد.
نقد داستان آخرین برگ
داستان آخرین برگ عاری از هر گونه عنصر طنز یا خنده داری بوده و با جدیت تمام مقولهی امید به زندگی را مطرح میکند. از توصیف محیط زندگی و آپارتمان دو دختر جوان به راحتی میتوان فهمید که زندگی فقیرانهای دارند. بیماری شهر را در بر گرفته و با بی رحمی تمام قربانی میگیرد. هوای سرد ماه نوامبر هم رنگ و بویی غمگین و بی روح به اوضاع داده است. با این حال، ارزشهای انسانی همچنان زنده مانده و روزنهای از امید برای فقرا باز کردهاند. در داستان آخرین برگ “دوستی” آدمیان واقعی و بدون چشم داشت است و انسانها هنوز سرشار از احساس هستند. این واقعیت که امروزه کمتر دیده میشود، در این داستان بخوبی به تصویر کشیده شده است. سو نماد دوستی واقعی است که در سختترین لحظات در کنار دوستش مانده و از اینکه به بیماری او مبتلا شود هراسی ندارد. دکتر هر روز برای معاینهی جانزی به آپارتمان او سر میزند. دیدن بیماران در بستر مرگ شاید برای او امری عادی باشد اما او هنوز نسبت به همنوعش احساس مسئولیت میکند. پیرمرد نقاش هم که خود بیمار است و در فقر به سر میبرد، از هیچ تلاشی برای نجات جان سو فروگذار نمیکند. در نهایت میتوان گفت که زبان ساده، لحن صریح و مهمتر از همه، پایان غیره منتظره داستان، تاثیرگذاری آن را دوچندان کرده و تحسین خواننده از این اثر زیبا را به دنبال دارد.
پیام های اصلی داستان آخرین برگ
اُمیدواری
اُمیدواری را شاید بتوان اصلیترین پیام داستان آخرین برگ دانست. پس از ابتلا به یک بیماری، تغذیهی مناسب و مصرف مرتب دارو بسیار مهم است اما آنچه که شخص را به رعایت چنین نکاتی تشویق میکند اُمید است. انسانی که اُمید داشته باشد برای زندگی خواهد جنگید و آن کس که رغبتی به ادامه دادن نداشته باشد به راحتی تسلیم خواهد شد. جانزی شخصیتی خودباخته در داستان است که برمان پیر با یک نقاشی اُمید را در او زنده کرده و بهانهای برای جنگیدن به او میدهد.
از خود گذشتگی
از دیگر پیامهای اصلی داستان آخرین برگ اهمیت ایثار و از خود گذشتگی است. مادامی که انسانها تنها به فکر خود باشند، همه به نوعی در عذاب خواهند بود. انسان موجودی اجتماعی است و کم و بیش به کمک اطرافیانش نیاز دارد. این امر اگرچه حقیقتی انکار ناپذیر است، اما گاهاً در لابهلای فشارهای زندگی گم شده و به آن کمتر توجه میشود. نویسنده در این داستان در نهایت ظرافت، ارزش از خودگذشتگی را به تصویر کشیده و توجه مخاطب را به این اصل انسانی معطوف میدارد. برمان پیر هیچگاه شاهکاری که میخواست را نکشید. اما باید از خود بپرسیم که آیا نجات جان یک انسان آن هم به واسطهی خلق اثری هُنری شاهکاری به مراتب بزرگتر و با ارزشتر نیست؟
ارج نهادن به هنر
نکتهی دیگری که در جای جای داستان خودنمایی میکند اهمیت هنر در زندگی انسان است. محلهای که سو و جانزی در آن زندگی میکنند معماری هنرمندانهای دارد و نقاشان زیادی را در خود جای داده است. سو و جانزی هر دو نقاش هستند. برمان پیر هم چهل سال از عمرش را صرف نقاشی کرده. در ابتدای داستان دکتر از سو میپرسد که آیا جانزی معشوقی دارد که بخاطر او با بیماریاش بجنگد؟ سو در جواب میگوید “نه، اما او همیشه رویای کشیدن بندر ناپل را در سرداشته است”. در نهایت این یک اثر هنری است که به جانزی اُمیدی دوباره میدهد. از نگاه نویسنده وقتی مصیبت و بلا گریبان انسان را میگیرد و تمامی درها را به روی او میبندد، تنها راه نجات پناه بردن به هنر است.
کلام آخر
ویلیام سیدنی پورتر ملقب به اُ هنری از آن دسته از نویسندگانی است که آثارش در کمال سادگی متمرکز بر مهمترین مسائل جوامع بشری از قبیل عشق، دوستی، گذشت، و فداکاری هستند. پایان غیره منتظره داستانهای اُهنری همیشه در نزد شیفتگان ادبیات ستودنی بوده و این نویسندهی خوش قلم را تبدیل به یکی از چهرههای برتر ادبیات آمریکا کرده است. در این مقاله نگاهی به داستان آخرین برگ از این نویسنده انداختیم. امیدواریم که این مطلب برای شما مفید بوده باشد. در پایان از شما دعوت میکنیم لیست 10 داستان کوتاه برتر در ادبیات غرب که برای شما اماده کردهایم را مطالعه کنید.
یه نقد داستان قشنگ دیگه از صادق خان!