بزارید همین اول یه نکتهای رو قبل از شروع بگم، اگه تا الان به خودتون یا تواناییهاتون شک نکردین، مطمئن باشین که یه جای کارتون ایراد داره. اما اگه براتون پیش اومده که به خودتون و تواناییهاتون شک کرده باشین، بدونین اتفاق خیلی عجیبی نیفتاده و این یه اتفاق عادیه. معمولاً ما وقتی با موقعیتها و چالشهای جدید رو به رو میشیم، یه حسی درونمون میگه که؛ “یعنی میتونم انجامش بدم؟” یا ” بابا شاید اصلاً من واسه این کار مناسب نیستم”. باور کنین این حسها عادیه ولی گیر کردن تو این حسها و ترسیدن از چالشها اصلاً عادی نیست.
درسته که همه ما استعدادها و ضعفهای زیادی داریم. مثلاً ممکنه یه نفر تو زمینه فروش خوب باشه اما نتونه رانندگی کنه. یعنی کار فروش سختتره یا رانندگی؟ خب فروش خیلی سختتره و نیاز به مهارت بالایی داره. اون شخص خیلی آسون میتونه یه ماشین رو به قیمت مناسب بفروشه و از اون فروش سود خوبی هم کسب کنه، اما نمیتونه همون ماشین رو برونه. من تو این مقاله سعی میکنم روشهایی رو بهتون بگم که باهاش بتونین شکهاتون رو برطرف کنین.
نکته: ما سوپرمن نیستیم و نمیتونیم تو انجام هرکاری موفق بشیم. به این نمیگن شک، این ناتوانی ما تو برخی مسائله که خیلی هم عادیه. تو این مسائل هر چقدر هم تلاش کنیم موفق نمیشیم چون ذاتاً استعداد و توانایی انجام اون کار رو نداریم
اما چه اتفاقهایی باعث میشن که ما همچین فکرهایی در مورد خودمون داشته باشیم؟ شاید این جوک رو شنیده باشین که وقتی میریم پیش روانشناس، هر حرفی که بزنیم اون متخصص به ما میگه که این مشکلی که شما دارین، ریشهاش به کودکی و گذشته شما برمیگرده. اما این یه جوک نیست، واقعیته! بزارین یه مثال بزنم، مثلاً من میخوام به کسی که روش کراش دارم، حسم رو بگم. اما هی به خودم میگم؛ اون چرا باید اصلاً به من فکر کنه؟ یا من مثل اون خوشتیپ نیستم پس دلیلی نداره که پیشنهاد من رو قبول کنه.
اینها همه حسهایی هستن که ما تو سنین مختلف از اطرافیانمون گرفتیم، یعنی اونا به ما منتقل کردن. مثلاً وقتی باهم بیرون میرفتیم هی من رو مسخره میکردن که هیچکسی به تو نگاه نمیکنه یا تو قراره سینگل به گور بمونی. این یه مثال ساده ولی کلی بود که برای اکثر ماها کاربرد داره. اما چطوری باید از شر این تفکرات بیجا خلاص شیم و مثل آدم زندگی کنیم؟
با خودمون مهربون باشیم
بعضی وقتا خودمون با دست خودمون کاری میکنیم که حس کنیم ضعیف هستیم و شکهای خودمون رو قویتر کنیم. مثلاً، وقتی میخوایم یه پروژه جدید رو شروع کنیم و قبل از شروع اون پروژه هی به خودمون میگیم که؛ من نباید تو انجام این پروژه هیچ اشتباهی بکنم. درسته ما باید تا جایی که ممکنه سعی کنیم تو پروژههای کاری کم خطا ظاهر شیم اما به نظرتون با تکرار کردن این جمله، خودمون رو در مقابل اون پروژه آماده میکنیم یا استرس خودمون رو بیشتر میکنیم؟
معلومه که فقط استرس و بیشتر میکنیم. ما به جای تکرار کردن جملات به اصطلاح انگیزشی، باید برنامهریزی کنیم. یعنی اگه میخوایم اون پروژه بدون نقص انجام بشه، بشینیم و صفر تا صد پروژه رو برنامهریزی و آنالیز کنیم. با این کار میتونیم ایرادات احتمالی کار رو قبل از اتفاق افتادن پیشبینی کنیم و نزاریم اتفاق بیفتن و پروژه رو بدون ایراد تموم کنیم. به همین سادگی!
یادمون باشه که تا حالا چیکارا کردیم
ماها بعضی وقتا یادمون میره کی هستیم، از کجا و چرا اومدیم. بهترین مثالی که میشه برای این موضوع عنوان کرد، تحصیلاته! من خیلی تلاش کردم و شبانه روز درس خوندم تا بتونم تو دانشگاه مورد علاقم اون رشتهای رو که از بچگی دوست داشتم بخونم . اما وقتی وارد دانشگاه میشم و میبینم که هم درسها سختن و هزینههای بالا هم داره کمرمو میشکنه، با خودم میگم؛ شاید من واسه این رشته مناسب نباشم یا اصلاً اگه به جای درس خوندن برم کار کنم بهتر باشه، چون همین الانشم از خیلی از هم سن و سالام عقب افتادم.
وقتی مشکلات یکم خودشونو نشون بدن، شکها هم پشت سرشون میان. وقتی به فکر ترک تحصیل و انصراف از دانشگاه مورد علاقمون میافتیم، فقط کافیه چشممون رو ببندیم و به تمام اون روزایی که قید خوشگذرونی رو زدیم تا بتونیم درس بخونیم و به هدفمون برسیم، فکر کنیم تا فقط یادمون بیاد که چقدر زحمت کشیدیم و نباید پا پس بکشیم.
نکته: اگه به خاطر مشکلات بیرونی (فشار اقتصادی، حرف خانواده یا اطرفیان) قصد دارین از کاری که انجام میدین عقبنشینی کنید، تصمیم ناگهانی نگیرین و سعی کنین با افراد باتجربه مشورت کنید. البته اگه آهنگ بی تاب از هیدن و ویلسون رو هم گوش بدین بد نیست!
خیلی خودمون رو با دیگران مقایسه نکنیم
ماها باید بدونیم که نباید خودمون رو با بعضیا مقایسه کنیم، چون تنها وجه اشتراکمون آسمون بالا سرمونه و نه چیز دیگهای. این یه حقیقته! بعضیا به خاطر ثروت و حمایتی که از خونواده خودشون دارن، راه موفق شدنشون یکم هموارتره و خب دمشون گرم. پس منی که میخوام از صفر یا منفی صفر شروع کنم نباید خودمو با کسی مقایسه کنم که از 20 حرکتشو شروع کرده.
اگه قرار به مقایسه کردن باشه باید خودمون رو با خودمون مقایسه کنیم. یعنی یک فرجه یک ماهه، دو ماهه یا سه ماهه رو مشخص کنیم تا ببینیم تو این مدت زمان کوتاه یا بلند، چقدر پیشرفت کردیم. آیا نسبت به چند ماه پیش تونستیم از لحاظ اخلاقی، مالی، روابطی و کاری پیشرفتی تو خودمون ایجاد کنیم یا نه.
اگه بتونیم تو هر بخش خودمون رو نسبت به دوره قبل 10 درصد بهتر کنیم، فقط 10 ماه طول میکشه که نسبت به اولین نقطهای که پیشرفت خودمون رو شروع کردیم، 100 درصد بهتر شده باشیم. به این میگن پیشرفت نه به مقایسه کردن خودمون با کسایی که تو سطح ما نیستن.
دوستای درستی برای خودمون انتخاب کنیم
ما با هرکی دوست بشیم، ناخودآگاه اخلاق و رفتارمون شبیه اون فرد میشه. حالا شما بگین دوستی با افراد منفیگرا خوبه که همش نق میزنن که نمیشه و نمیتونیم و…… هزار تا بهونه دیگه، یا با کسایی که به خودشون و تواناییهاشون ایمان دارن و سعی میکنن همیشه بهترین نسخه خودشون باشن؟
قطعاً دوستی با افراد مثبت بهتره چون باعث میشن که ما به خودمون بیایم و نزاریم لحظههامون به بطالت بگذره. اما این نوع دوستها فقط باعث نمیشن که ما وقتمون و هدر ندیم، بلکه باعث میشن تا ما تواناییهامون رو ارتقا بدیم و ما رو تشویق میکنن تا بهترین خودمون باشیم.
با این دوستها راحت میتونیم در مورد مسائل و مشکلات زندگی صحبت کنیم و ازشون کمک بگیریم تا بتونیم به بهترین شکل ممکن برای مشکلاتمون راه حل پیدا کنیم.
ارزش هامون رو بشناسیم
بعضی وقتها پیش میاد که ما به خودمون و خوبیهامون شک میکنیم، یعنی به یه کسی خوبی کردیم و تا جایی که در توانمون بوده از اون شخص حمایت کردیم و بهش پر و بال دادیم، اما بعد از یه مدتی اون فرد جواب ما رو با بدی میده.این اتفاق برای هممون افتاده، اما تصمیمهایی که بعدش توسط هر شخص گرفته میشن متفاوته.
این تفاوتها در تصمیمگیری برمیگرده به شناخت ارزشهامون. یعنی من میدونستم اون فرد لایق این همه لطف و خوبی نیست، ولی صرفاً برای کمک کردن بهش تصمیم گرفتم که بهش کمک کنم و از اینکه بعد از کمک کردن رفتار نامناسبی با من نشد، ولی من پشیمون نیستم چون من میخوام که یک انسان خوب باشم و همه نمیتونن این موضوع رو درک کنن.
ما آدما دوست داریم خوبی کنیم و از طرف مقابل هم خوبی ببینیم، اما خب همیشه اینطوری نیست! بعضیها بعد از اینکه جواب خوبیهاشون رو با بدی میگیرن، تصمیم میگیرن که دیگه به هیچکسی کمک نکنن و هر کسی رو به حال خودش رها کنن. اگه هدف ما برای کمک کردن اینه که همه ازمون تعریف کنن، اون خوبی هیچ ارزشی نداره. ما باید سعی کنیم که برای خودمون و به خاطر خودمون با بقیه خوب رفتار کنیم تا انرژی مثبت رو تو زندگیمون افزایش بدیم. حتی اگه کسی که بهش خوبی کردیم، قدر خوبی ما رو ندونست دلیل نمیشه که با بقیه بدرفتاری کنیم.
همه شک ها را یادداشت کنیم
یادداشت کردن اتفاقهای روزانه، چه خوب و چه بد باعث میشود که ما در آینده یاد اتفاقهای شیرین و تلخ و گذشته بیفتیم و این یک حس نوستالژی خوب است. اما یادداشت برداری از شکها برای ما چه فایدهای داره؟ مثلاً فردا صبح من امتحان ریاضی دارم و برای این امتحان خیلی استرس دارم و شک دارم که بتونم امتحان و با موفقیت پشت سر بزارم.
این مطلب رو مینویسم و تو آینده وقتی به تواناییهام شک میکنم، سراغ همون یادداشتها میرم و یه نگاهی بهشون میندازم تا ببینم چه موقعیتهای سخت و آسونی رو قبلاً داشتم به خاطرشون به خودم شک کردم. این حرکت باعث میشه که ما دوباره به خودمون ایمان بیاریم و با قدرت به مسیرمون ادامه بدیم.
حرف آخر
به عنوان حرف آخر باز هم باید این نکته رو بگم که شک کردن به خودمون ایرادی نداره، اما نباید بزاریم که این شکها جلوی ما رو برای انجام کارهایی که دوست داریم، بگیرن! امیدوارم این نکاتی که در این مقاله بهشون اشاره کردم براتون مفید بوده باشه.
من حسنم، 20 سالمه و دانشجوی جامعه شناسی هستم(البته فعلاً، شاید تا یکی دوماه دیگه اخراج بشم.) نکته دیگه ای هم نیست دیگه، خدافظ.
چقدر نیاز داریم که هر چند وقت یک بار اینارو مرور کنیم
خیلی نیاز داریم.
این کارا انجام دادنشون سخته, ولی میارزه.
خب کار باید سخت باشه تا بیارزه