Generic selectors
Exact matches only
جستجو بر اساس عنوان
جستجو بر اساس مطلب
Post Type Selectors
بر اساس دسته بندی
آی تی
اصناف و صنایع
اقتصاد
امور زنان
بلاکچین و ارز دیجیتال
بهترین ها
تعمیرات
تغذیه
تکنولوژی
توسعه مهارت‌ها
حیوانات خانگی
خانه و دکوراسیون
داستان کوتاه/ نقد ادبی
دسته‌بندی نشده
رابطه و ازدواج
رهبری و مدیریت
روان‌شناسی
رویدادها
سبک زندگی
سرگذشت‌ها
سلامت
سلامت عمومی
طبیعت و محیط زیست
علم و فناوری
فیلم و سرگرمی
گردشگری
مارکتینگ
مد و زیبایی
مدیریت و کسب‌وکار
موبایل و کامپیوتر
موسیقی
نوشته های خواندنی
هنر و ادبیات
هنرهای تجسمی
ورزش
فراهوش
موسسه فراهوش
خانه @ هنر و ادبیات @ هنرهای تجسمی @ 10 نوع هنر انتزاعی | ویژگی ها و هنرمندان

10 نوع هنر انتزاعی | ویژگی ها و هنرمندان

by | 17 آبان 1402 | هنرهای تجسمی | 0 comments

هنر انتزاعی به آثاری اطلاق می‌شود که واقعیت را در قالب‌های بصری واقع گرایانه نشان نمی‌دهند. در عوض، ترکیب‌های انتزاعی از خطوط، اشکال، ژست‌های حرکتی، رنگ‌ها یا نمادها برای نمایش ایده‌ها استفاده می‌کنند. هنر انتزاعی تا زمانی وجود داشته است که انسان برای خلق آن زنده بوده است. در واقع نمادهای انتزاعی هندسی در هنر باستانی یافت شده است.

در هنر انتزاعی، خطوط، اشکال، بافت‌ها، فرم‌ها، رنگ‌ها یا الگوها به روش‌های متفاوتی برای معانی زیبایی‌شناختی و نمادین استفاده می‌شوند. هنرمندان انتزاعی اواسط قرن، واقعیت را آنطور که بود به تصویر نمی‌کشیدند، بلکه آن‌طور که تصور می‌کردند، می‌کشیدند. در برخی موارد معنا را به خطوط و اشکال ساده تقلیل می‌دادند. اولین اشکال انتزاع ارجاعی داشتند که می‌توانستند شناسایی کنند و حاوی افکار، ایده‌ها، احساسات یا تخیل هنرمند بودند. انتزاع به نقاشی محدود نمی‌شود، بلکه در مجسمه سازی، چاپ و سایر اشکال رسانه یافت می‌شود.

اصطلاح انتزاع دربرگیرنده هنری است که فیگوراتیو نیست، عینی و غیر بازنمایی نیست. این بدان معنی است که معمولاً هیچ شکل، اشیاء یا نمایشی در خارج از خطوط، اشکال و قلم موها وجود ندارد. همچنین، انتزاع به عنوان یک جنبش هنری گسترده است و جنبش‌ها و سبک‌های مختلفی را در بر‌می‌گیرد که از اواخر قرن نوزدهم تا به امروز توسعه یافته‌اند. این حرکات و سبک‌ها اغلب همپوشانی داشتند و به جنبش‌های دیگر تبدیل می‌شدند، زیرا هنرمندانی که پیشگام آنها بودند، شیوه‌های خود را تغییر دادند، تکامل دادند یا ویرایش کردند.

در تاریخ هنر مدرن غرب، انتزاع تنها در اواخر قرن نوزدهم شروع به ورود به هنر کرد. در آغاز قرن، با تغییرات تکنولوژیکی و پیشرفت‌های علمی به طور قابل توجهی جهان را تغییر داد، هنر نیز شروع به تکامل کرد. هنرمندان انتزاعی شروع به کار برای خود کردند.

نقاشی جیغ (هنر انتزاعی)

این هنرمندان شروع به جا انداختن مرزهای کاری کردند که در هنر می‌توان انجام داد. رمانتیسم و ​​اکسپرسیونیسم دو جنبش هنری به رهبری آوانگارد بودند که راه را برای انتزاع ناب هموار کردند. عناصر انتزاع در اکسپرسیونیسم رخنه کردند. برای مثال، در فریاد (1893) اثر ادوارد مونک (1863-1944)، شکل و پس‌زمینه انتزاعی‌تر از آنچه قبلاً انجام شده بود، است. این جنبش‌ها از جمله امپرسیونیسم و ​​نئو یا پست امپرسیونیسم با آنارشی و تغییر وفاداری‌های سیاسی مرتبط بودند.

هنرمندان مدرن که با موفقیت این جنبش‌های هنری از آوانگارد جرأت یافتند، شروع به ساختارشکنی تکنیک خود کردند و جنبش‌های پست امپرسیونیست، فوویست و کوبیسم توسعه یافتند. در حدود اوایل قرن، این جنبش‌ها شروع به تبدیل شدن به چیزی کردند که در نهایت مدرنیسم عالی بود، که حاوی اندک یا هیچ اشاره نمادین یا حتی معنای بیرونی بود. با نزدیک شدن به قرن بیستم، انتزاع دو مسیر مجزا را طی کرد. آنهایی که به دنبال بازنمایی فرمهای زیباشناختی ناب بودند و آنهایی که به دنبال استفاده از فرمهای انتزاعی برای نشان دادن احساسات یا بیان بودند.

انواع مختلفی از هنر انتزاعی و جنبش های مختلف وجود دارد که از این فشار اولیه دور شدن از هنر فیگوراتیو شکل گرفته است. برخی از رایج‌ترین اشکال هنر انتزاعی عبارتند از: پوینتیلیسم، فوویسم، اکسپرسیونیسم، کوبیسم، فوتوریسم، سازه انگاری، سوپرماتیسم، انتزاع هندسی، دادا، دی استایل، هنر بتن، تاچیسم، اکسپرسیونیسم انتزاعی، هنر غیر رسمی، انتزاع غنایی، نقاشی با لبه سخت. ، نقاشی اکشن، میدان رنگی و اپ آرت.

از هنرمندان مشهوری که پیشگام این جنبش‌ها بودند می‌توان به جکسون پولاک (1912-1956)، رابرت دلونای (1885-1941)، هنری ماتیس (1954-1869)، پیت مودرین (1872-1984)، لی کراسنر (1908-1984)، هلن فرانکنت (1984) اشاره کرد. -2011)، هیلما اف کلیمت (1862-1944)، مارسل دوشان (1887-1968) و بسیاری دیگر.

به طور معمول، وقتی مردم به هنر انتزاعی فکر می‌کنند، شماره 5 جکسون پولاک، 1948 به ذهن خطور می‌کند. آثار پولاک بالاترین شکل هنر غیر عینی و نقاشی انتزاعی را نشان می‌دهند زیرا هیچ اشاره‌ای به معنا یا واقعیت بصری ندارند. سرانجام، هنر انتزاعی مدرن جای خود را به پست مدرنیسم داد، که چهره و ارجاعات نمادین را دوباره معرفی کرد، زیرا هنرمندان و فیلسوفان مدرنیسم بی‌احساس را نقد کردند.

هنر معاصر هنر انتزاعی، هنر فیگوراتیو و همچنین ایده‌های پست مدرنیستی را در بر‌می‌گیرد، اما از اصطلاحات انتزاعی دور شده و به مفهوم هنر مفهومی رفته است. پشت هر هنر یک مفهوم یا یک ایده نهفته است. اگر استعداد و تجربه را از بین ببرید، دیدگاه فرهنگ غربی که بیش از حد ارزش گذاری شده است منسوخ می‌شود و ایده پشت این هنر شاید مهمتر از اجرای واقعی آن باشد.

انواع هنر انتزاعی

1. پوینتیلیسم

شاید اولین نسخه از هنر انتزاعی Pointillism باشد. پوینتیلیسم برخاسته از امپرسیونیسم است و معمولاً به عنوان بخشی از نئو امپرسیونیسم مورد بحث قرار می‌گیرد. در سال 1886 توسط یکی از معروف ترین نقاش های دنیا، نقاش فرانسوی ژرژ سورات (1859-1891) تأسیس شد. سورات به صورت آکادمیک در Ecole des Beaux-Arts به سبک رئالیسم آموزش دید. با این حال، در اواسط دهه 1880 او شروع به انحراف از مسیر سنتی کرد.

رنگ روغن روی بوم سورات یک بعدازظهر یکشنبه در جزیره لا گراند ژات (1884-1886) شاید شناخته شده‌ترین نمونه از سبک پوینتیلیست باشد. منتقدان هنری در ابتدا از بوم خال‌خالی سورات به‌عنوان پوینتیلیست با مفهومی منفی یاد کردند. با این حال، این اصطلاح ماندگار شد.

پوینتیلیسم همزمان با تقسیم گرایی توسعه یافت. تقسیم‌گرایی یا کرومولومیناریسیم نوعی نقاشی نئو امپرسیونیستی بود که رنگ‌ها را به نقطه‌ها یا تکه‌هایی از هم جدا می‌کرد که وقتی بیننده از بوم فاصله می‌گرفت، به‌صورت نوری با هم ترکیب می‌شدند. سورات تحت تأثیر چارلز بلان (1813-1882)، Grammaire des arts du dessin (1867) منتقد چارلز بلان (1813-1882) بود، که نظریه رنگ و بینش را با عبارات علمی مورد بحث قرار می داد.

هر دو جنبش اکتشافات علمی نظریه رنگ را در نظر گرفتند. دانشمندانی مانند Michel Euguene Chevreul (1786-1889) یا Ogden Rood (1831-1902) روی نظریه رنگ کار کردند. شورول ایده کنتراست همزمان را به تئوری رنگ ارائه کرد، که بیان می‌کرد که درک رنگ‌‎ها بر اساس رنگ‌هایی که در کنار آنها هستند تغییر می‌کند. برخلاف دیویزیونیسم، پوینتیلیسم بر استفاده از نقاط رنگ تمرکز داشت و نه لزوماً جداسازی رنگ.

هنرمند دیگری که در هر دو سبک پوینتیلیسم و ​​دیویزیونیسم کار می‌کرد، هنرمند فرانسوی پل سیگناک (1863-1935) بود. هیروندل بخارشوی سیگناک در رود سن (1901) بیشتر پوینتیلیستی است، در حالی که پرتره فلیکس فنئون (1890) او دغدغه فکری کنتراست همزمان را نشان می‌دهد.

پل سیگناک - بخارشوی هیروندل در رود سن (هنر انتزاعی)
پل سیگناک- پرتره فلیکس فنئون

از دیگر آثار شناخته شده در سبک پوانتیلیست می‌توان به «هنری کراس» نئو امپرسیونیست فرانسوی «هنری کراس» (1893)، «صبح، فضای داخلی» نقاش فرانسوی ماکسیمیلین لوس (1890) و «لا رکلت دس پوم» اثر کامیل پیسارو (1888) اشاره کرد. وینسنت ون گوگ (1853-1890) از مشتقات پوینتیلیسم استفاده کرد. سلف پرتره ون گوگ (1887) نقاطی از رنگ را در کنار هم نشان می‌دهد، اما برخی از شیوه‌های سنتی ترسیم خط را حفظ کرده است.

اگرچه آثار سورات، سیگناک، لوس، ون ریسلبرگه، کراس، پیسارو و ون گوگ نمایشی هستند، اما تغییر کرده‌اند و تمرکز بر ترکیب رنگ‌ها و قلم موها به روشی علمی است. استفاده از سبک Pointillist در دهه 1920 با انتزاع شدن روندها کاهش یافت.

ژرژ سورات - یک بعد از ظهر یکشنبه در جزیره La Grande Jatte
ژرژ سورات باترز در آسنیرز
ونسان ون گوگ - پرتره از خود

2. فوویسم

فوویسم یک جنبش اوایل قرن بیستم بود که توسط گروهی از هنرمندان به نام Les Fauves پایه گذاری شد. این جنبش عمر کوتاهی داشت و فقط از 1904 تا 1910 ادامه داشت. Les Fauves تنها سه نمایشگاه داشت. در سالن پاییز سال 1905 در پاریس، هانری ماتیس نقاش فرانسوی (1869-1954) زن با کلاه خود را به نمایش گذاشت. منتقد هنری، لوئی واکسل، اصطلاح Les Fauves را برای توصیف هنرمندانی مانند ماتیس که در آن سبک نمایشگاه می‌کردند، ابداع کرد. واکسل آنها را به دلیل رنگ‌های زنده و ضربه‌های قلموی وحشی که به بوم‌هایشان می‌زدند، این نام را می‌داد. در زبان فرانسوی، اصطلاح Les Fauves به معنای جانوران وحشی است.

در حالی که Les Fauves بر نحوه دید هنرمندان جهان پیرامون خود متمرکز بود، آنها بیشتر به رنگ‌های بلوکی قوی و ویژگی‌های نقاشی توجه داشتند تا بازنمایی واقع گرایانه. فوویسم با ترکیب بندی‌های ساده، موضوع انتزاعی، ضربه‌های قلم مو ضخیم، انفجار رنگ‌های شدید و اشکال هندسی مشخص می‌شود.

علاوه بر ماتیس، دیگر اعضای مهم جنبش عبارتند از آندره دراین (1880-1954)، موریس دو ولامینک (1876-1958) و رابرت دلون. پل چارینگ کراس درین، لندن (1906) نمونه‌ای از منظره فوویستی را با رنگ‌های غیرواقعی زنده‌اش نشان می‌دهد. این در سال 1906 در Salon desdependents به نمایش گذاشته شد. Delaunay’s l’homme a la tulipe (Portrait de Jean Metzinger) (1906) در Salon d’Automne (1906) به نمایش گذاشته شد و پس از آن Les Fauves منحل شد.

همچنین بخوانید  18 بهترین نقاشی رئالیسم که باید ببینید
هانری ماتیس - زنی با کلاه

الهامات اولیه برای فوویست‌ها پست امپرسیونیسم و ​​پوینتیلیسم بود. Les Fauves از سنت هنری رها شد. ماتیس Le bonheur de vivre (1905-1906) شباهت‌هایی با تصاویر تاهیتی پل گوگن (1848-1903) دارد. به عنوان مثال، رنگ‌های اشباع و پرسپکتیو مورد استفاده برای خلق آثار مشابه است. فوویست‌ها همچنین از گوستاو مورو (1826-1898) معلم مدرسه هنرهای زیبا و نقاش نمادگرا در سال 1890 الهام گرفتند.

کوبیسم و ​​اکسپرسیونیسم جنبش‌های هنری بودند که در همان زمان توسعه یافتند. ژرژ براک (1882-1963) در نهایت با پابلو پیکاسو (1881-1973) برای تقویت کوبیسم همکاری کرد. به همین ترتیب، کوبیسم، تنها چند سال دوام آورد، اما از آزادی که هنرمندان پس از گسست از سنت هنری به دست آوردند، رشد کرد. فوویسم در توسعه انتزاع قرن بیستم نیز مؤثر بود.

آندره دراین- پل چارینگ کراس، لندن
رابرت دلونای هنر انتزاعی

3. اکسپرسیونیسم

یکی دیگر از انواع هنر انتزاعی که انشعاب جنبش پست امپرسیونیسم بود، اکسپرسیونیسم بود. اکسپرسیونیسم به عنوان یک جنبش اروپای شمالی شکل گرفت که بر هنر، موسیقی، رقص، ادبیات، تئاتر و شعر تأثیر گذاشت. اکسپرسیونیسم در آلمان در جمهوری وایمار (1919-1933) محبوبیت خاصی داشت. به عنوان یک جنبش هنری، اکسپرسیونیسم در سالهای اول قرن بیستم و تا جنگ جهانی اول شکل گرفت. منتقدان خاطرنشان کردند که اکسپرسیونیسم واکنشی در برابر رویکرد پوزیتیویستی است که به ویژه توسط امپرسیونیست‌ها تجسم یافته بود، شکل گرفت و به عبارت دیگر، همانطور که امپرسیونیست‌ها صحنه‌های عجیبی از دنیای اطراف خود را ترسیم می‌کردند، اکسپرسیونیست‌ها اغلب جنبه تاریک جهان را که با ظهور تکنولوژی تغییر می‌کرد، نشان می‌دادند.

ادوارد مونک که معمولاً محرک اکسپرسیونیسم به حساب می‌آید، جیغ را در سال 1893 نقاشی کرد. اختراع عکاسی هنرمندان را به این سوال واداشت که اگر نیازی به بازنمایی واقعیت نباشد، چه هنری می‌تواند باشد. اکسپرسیونیست‌ها به دیدگاه ذهنی هر هنرمند علاقه مند بودند و پتانسیل روانی و دراماتیک بوم را می‌دیدند. مونک نقاشی را تغییر داد تا با خلق و خوی خود مطابقت داشته باشد و به جای واقعیت فیزیکی، یک تجربه احساسی را منعکس کند. مونک به‌جای ترسیم واقع‌گرایانه پل، رویدادی احساسی و تقریباً کابوس‌آمیز را به تصویر کشید که به واقعیت خودش نزدیک بود اما از واقعیت قابل مشاهده دور بود.

شاخه خاصی از اکسپرسیونیسم که در آلمان توسعه یافت، به عنوان اکسپرسیونیسم آلمانی شناخته شد. این نوع اکسپرسیونیسم، ضربه‌های قلم موی واضح و زاویه‌دار را در تضاد رنگی پررنگ با پرداخت خام رایج کرد. تأثیرات بر اکسپرسیونیسم شامل کوبیسم، فوویسم، هنر آفریقایی و اقیانوسی، هنر عامیانه اسلاو و همچنین هنر آلمانی قرون وسطایی بود.

دو گروه اصلی از اکسپرسیونیست‌های آلمانی وجود داشت. آنها The Bridge (Die Brucke) و گروه The Blue Rider (Der Blaue Reiter) بودند. Die Brucke برای اولین بار در سال 1905 به صورت گروهی به نمایش گذاشته شد و توسط ارنست لودویگ کرشنر (1880-1938) رهبری می شد و شامل دانشجویان دیگر دانشکده معماری مانند امیل نولد (1867-1956) بود. محیط شهری پر از انرژی موضوعی محبوب برای کرشنر بود. به عنوان مثال، خیابان کرشنر، برلین (1913) زوجی را نشان می‌دهد که در خیابانی در برلین قدم می‌زنند. دیگر اعضای Die Brucke عبارتند از: فریتز بلیل (1880-1966)، اریش هکل (1883-1970)، کارل اشمیت روتلاف (1884-1976)، اتو مولر (1874-1930) و ماکس پچشتاین (1881-1955).

خیابان ارنست کرشنر، برلین
واسیلی کاندینسکی، 1913، ترکیب هفتم

واسیلی کاندینسکی (1866-1944)، نقاش اهل روسیه و ساکن مونیخ، رهبری گروه آبی سوار را بر عهده داشت، که به خاطر تصویر کاندینسکی Der Blaue Reiter در سال 1903، چنین نامیده می‌شد. اگرچه آثار قبلی او مانند کوه آبی (1908-1909) حاوی فرم‌های بازنمایی با رنگ‌های زنده غیرواقعی بودند، نقاشی‌های انتزاعی بعدی او مانند Composition VIII (1913) حاوی فرم‌های بازنمایی بسیار کمی بودند.

کاندینسکی از طریق نقاشی‌های خود زبانی بصری را خلق کرد که در آن از ترکیب موسیقی استفاده می‌کرد. بوم‌های اکسپرسیونیستی او در نهایت فاقد اشکال بازنمایی بودند و فقط حاوی رنگ‌ها و اشکالی بودند که به احساسات چیزهای جهان به‌طور مبهم بازنمایی می‌شدند. بوم ترکیب 8 او در سال 1923، در موزه گوگنهایم، نمونه خوبی از اثری است که بر احساس معنوی تکیه دارد. یکی دیگر از اعضای گروه آبی سوار فرانتس مارک (1880-1916) بود.

4. کوبیسم

یکی دیگر از جنبش‌های بسیار تأثیرگذار در اوایل قرن بیستم، کوبیسم بود. کوبیسم که بین سالهای 1908 تا 1914 توسط پابلو پیکاسو اسپانیایی در کنار هنرمند فرانسوی ژرژ براک توسعه یافت، از آثار پل گوگن و پل سزان الهام گرفته شد. امپرسیونیست‌ها استفاده از دیدگاه‌های مختلف را توسعه داده بودند و پست امپرسیونیست‌ها از هواپیماهای تصویری مسطح استفاده می‌کردند. سزان شروع به تجزیه بوم نقاشی خود به “مناطق چند وجهی رنگ” کرد.

در زمانی که پیکاسو در پاریس زندگی می‌کرد، با الهام از این آثار، Les Demoiselles D’Avignon (1907) را نقاشی کرد. این بوم نمایانگر پنج زن بود که از اعضای بدن زاویه‌دار و چهره‌های الهام گرفته از ماسک آفریقایی تشکیل شده بودند. فیگورها در زمین ادغام شدند و از دیدگاه‌های پرسپکتیو (ژرفانمایی) متعددی به تصویر کشیده شدند.

پابلو پیکاسو – Les Demoiselles d’Avignon و بسیاری از محققان Les Demoiselles D’Avignon را به عنوان اولین نقاشی کوبیست معرفی می‌کنند، اما توجه دارند که این نقاشی پیشرفت کامل سبک کوبیسم را نشان نمی‌دهد. اگرچه معمولاً تصور می‌شود که کوبیسم توسط پیکاسو اختراع شده است، این براک بود که این سبک را تقویت کرد.

همچنین در پاسخ به دیدگاه سزان، براک خانه‌هایی را در L’Estaque (1908) نقاشی کرد. ماتیس هنگام تماشای آن از خانه‌ها در L’Estaque به عنوان دسته‌ای از مکعب‌های کوچک یاد کرد. براک شروع به شکستن بوم خود به مکعب کرد. سبک کوبیسم در نهایت به شکل‌های زاویه‌دار شکسته و اشکال مثلثی شکل گرفت که دیدگاه‌های زیادی را به نمایش گذاشت. پرتغالی (1911) نشان دهنده اوج کوبیسم است. در رنگ روغن روی بوم، مردی که در کافه نشسته و گیتار می‌زند، در فضایی کم عمق وجود دارد.

دیگرانی که در سبک کوبیسم کار می‌کنند عبارتند از خوان گریس اسپانیایی (1887-1927) که پیکاسو را دنبال کرد، ابتدا در کوبیسم تحلیلی نقاشی کرد، سپس قبل از اینکه به کوبیسم کریستال بپردازد، به سمت کوبیسم مصنوعی رفت. اولی، کوبیسم تحلیلی، قالب سنتی شکستن یک صحنه و مونتاژ مجدد آن در قطعات بود. کوبیسم مصنوعی شاهد ساخت صحنه‌ها از طریق قالبی شبیه به کلاژ با موادی غیر از رنگ، مانند کاغذ بود. در طول دوره کریستال کوبیسم، هنرمندان پس‌زمینه‌های هندسی انتزاعی، صفحات هندسی همپوشانی و صفحه ترکیبی تخت را ترجیح می‌دادند. گیتار و پایپ، (1913) نمونه‌ای از کارهای گریس است.

خوان گریس- گیتار و پایپ
پابلو پیکاسو - گیتار

هنرمندان کوبیست از فووها و اکسپرسیونیستها تمایل داشتند که خود را در شکلی متفاوت از هنر بیان کنند، اما روشمندتر از همتایان خود بودند. هنرمندان کوبیست صحنه‌های خود را بر اساس انتزاع هندسی آنچه می‌دیدند بازسازی کردند و در برخورد با رنگ‌ها از اکسپرسیونیسم فاصله گرفتند. در کوبیسم، رنگ در درجه دوم ساختار و طراحی فضایی قرار داشت و کوبیست‌ها را به سمت استفاده از رنگ‌های کسل کننده مانند رنگ بژ سوق داد.

کوبیسم، مانند بسیاری از جنبش‌های انتزاعی، در رسانه‌های هنری دیگر توسعه یافت. پیکاسو برای گیتار خود در سال‌های 1912-1913 اصول کوبیسم را در نظر گرفت و آن را در رسانه‌های سه بعدی مجسمه سازی به کار برد. با انجام این کار، پیکاسو الهام بخش تکامل مجسمه سازی بود، یعنی توسعه مجسمه سازی ساخته شده، به جای کنده کاری یا قالبی.

کوبیسم برای توسعه انتزاع قرن بیستم ضروری بود و الهام بخش توسعه ارفیسم، پیوریسم، فوتوریسم، سوپرماتیسم، دادا، سازه گرایی، ورتیسیسم و ​​دی استجیل بود.

5. فوتوریسم

تحت تأثیر کوبیسم، فوتوریسم بیشتر در ایتالیا به عنوان واکنشی به فناوری توسعه یافت. آینده پژوهان تلاش کردند تا سرعت و حرکتی را که به دلیل پیشرفت‌های فناوری با سرعتی بی‌سابقه در حال توسعه بود، ثبت کنند. فوتوریسم جنبشی بود که جنبش را تجلیل می‌کرد و می‌خواست آن را در اشکال انتزاعی به تصویر بکشد. فوتوریسم اندکی قبل از جنگ جهانی اول آغاز شد و در ادامه الهام بخش سازندگان در سراسر رشته‌ها و همچنین الهام بخش ساختن گرایی، سوررئالیسم، دقیق گرایی، رایونیسم، ورتیسیسم و ​​البته جنبش دادا بود.

فیلیپو توماسو مارینتی شاعر ایتالیایی (1876-1944) در «مانیفست اولیه آینده‌گرایی» خود اصطلاح فوتوریسم را ابداع کرد. این مانیفست اولین بار در سال 1909 در میلان در La Gazzetta dell’Emilia منتشر شد و بعداً در روزنامه مشهور فرانسوی فیگارو تکثیر شد. مارینتی این تصور را مطرح کرد که هنرمندان، شاعران و آهنگسازان جوان‌تر نمی‌خواهند بخشی از گذشته و سنت هنر باشند. آنها به جوانی، سرعت، تکنولوژی و پیروزی بشریت بر طبیعت علاقه داشتند.

همچنین بخوانید  تفاوت هنر خیابانی و گرافیتی چیست؟

در نقاشی و مجسمه سازی، هنرمندان تلاش کردند تا سرعت زندگی مدرن را نشان دهند. بوم‌ها و مجسمه‌های آن‌ها دارای انرژی پویا بودند و حرکت را نشان می‌دادند. از نقاش و مجسمه ساز ایتالیایی، امبرتو بوچیونی (1882-1916) به طور معمول به عنوان یکی از چهره‌های اصلی جنبش یاد می‌شود. شکل‌های منحصر به فرد تداوم در فضا (1913) بوچیونی، مجسمه‌ای منحصربه‌فرد است که تلاش می‌کند چهره‌ای را در حال قدم زدن در زمان واقعی نشان دهد.

اومبرتو بوچونی - اشکال منحصر به فرد تداوم در فضا

یکی دیگر از نقاشان ایتالیایی، جاکومو بالا (1871-1958) با سرعت انتزاعی – ماشین گذشت (1913) تلاش کرد تا حرکت روی بوم را به صورت دو بعدی به تصویر بکشد. این نقاشی سعی داشت به صورت انتزاعی، باد را هنگام عبور اتومبیل با سرعت 35 مایل در ساعت به تصویر بکشد که در آن زمان برای مردم بسیار سریع بود.

دیگر هنرمندان بزرگ عبارتند از: کارلو کارا (1881-1966)، فورتوناتو دپرو (1892-1960)، سونیا دلونای (1885-1979)، مارسل دوشان (1887-1968)، جینو سورینی (1883-1966) و لوئیجی روسولو (194-1888) ).

سونیا دلونای بال بولیر را در سال 1913 نقاشی کرد. بوم انتزاعی رنگارنگ او نشان دهنده زوج‌هایی بود که در پیست رقص یک کلوپ شبانه در پاریس حرکت می‌کردند. دلون و همسرش رابرت بنیانگذاران جنبش ارفیسم همزمان بودند که کوبیسم را با رنگ‌های روشن فوویسم ترکیب می کرد.

مارسل دوشان ترجیح داد که فرم را به جای رنگ برجسته کند و در کتاب Nude Descending a Staircase، شماره 2 (1912) سبک کوبیستی را انتخاب کرد. این اثر مهم در ابتدا در نمایشگاه کوبیسم 1912 در بارسلون و بعداً در نمایشگاه تسلیحات نیویورک 1913 با نقدهای منفی روبرو شد. این بوم که در ابتدا به عنوان “انفجار در یک کارخانه زونا” توصیف شد، دغدغه تصویربرداری از حرکت را نشان داد. دوشان به عنوان واکنشی علیه جنگ جهانی اول از جنبش دادا به رهبری فرانسه حمایت کرد.

مارسل دوشان – برهنه در حال پایین آمدن از پلکان، شماره 2 (1912).

6. دادا

دادا یک جنبش هنری بود که در زوریخ سوئیس آغاز شد و از سال 1915 تا اواسط دهه 1920 ادامه یافت. دادائیست‌ها با خلق آثاری خودانگیخته و بازیگوش که در حد طنز بود به وحشت جنگ جهانی اول پاسخ می‌دادند. این هنرمندان احساس می‌کردند که می‌توانند ذهنیت جمعی را تغییر دهند و دیگران را از پوچ بودن تخریب جنگ آگاه کنند. در واقع، برخی خاطرنشان کردند که “هنر مرده است” زیرا آنها خلق چیزهای زیبا در میان جهانی که در حال نابودی خود بود بی‌فایده می‌دیدند.

اصطلاح جنبش، دادا، ظاهراً تصادفی انتخاب شد، اما شوک، هیبت و غیرمنطقی بودن را که دادائیست‌ها از آن دفاع می‌کردند، می‌رساند. هنرمندان دادا به سنت های هنری قبلی تکیه نکردند، بلکه در عوض سعی کردند با قطعات خودجوش خود اروپایی ها را شوکه کنند.

مارسل دوشان، یکی از افراد مشهور این گروه، هنگامی که یکی از مورد ‌ترین نقاشی‌های تمام دوران، مونالیزای لئوناردو داوینچی (1452-1519) را گرفت و سبیل‌هایی را روی یک بازتولید کشید، تماشاگران اروپایی را شوکه کرد. دوشان L.H.O.O.Q. عنوان سال 1919 به این شکل بود، زیرا هنگام تلفظ حروف به زبان فرانسوی، مانند یک جمله مبتذل به نظر می‌رسد که مونالیزا را بیشتر تحقیر می کند. او آن را “آماده کمکی” نامید زیرا از یک کارت پستال ارزان قیمت به عنوان شی پیدا شده استفاده کرد که شروع به تشکیل ستون فقرات قطعه کرد. در واقع، دوشان و دیگر دادائیست‌ها به طور منحصربه‌فردی نگران چیزی بودند که آن را شی پیدا شده می‌نامیدند. یکی از مشهورترین قطعات آماده ساخته شده از شی پیدا شده، فواره دوشان در سال 1917 است که از یک ادرار ساخته شده است.

مارسل دوشان - L.H.O.O.Q.

می ری آمریکایی (1890-1976) با دوشان دوست بود و آثاری از نقاشی‌ها، عکس‌ها و اشیاء یافت شده را مونتاژ می‌کرد. ری برای مجسمه خود، The Gift، این اقلام تصادفی را در یک مغازه لوازم خانگی در پاریس خرید و آنها را با هم مونتاژ کرد. رائول هاسمان اتریشی (1886-1971) به روشی مشابه، از اشیاء یافت شده برای خلق مجسمه خود، روح زمانه ما (1919) استفاده کرد.

مارسل دوشان - L.H.O.O.Q.

یکی دیگر از راه‌های دادا، فتومونتاژ بود. هانا هوخ (1889-1978) تصویر خود را به نام مولتی میلیونر در سال 1923 خلق کرد. ترکیب منحصر به فرد سبک کوبیستی کولاژ که در فتومونتاژ انجام شد، تصویر بصری منحصر به فردی را ایجاد کرد که در مورد رابطه بین انسان و اشیایی که او تولید می‌کرد اظهار نظر می‌کرد.

قرار بود هنر دادا ضد زیبایی شناسی باشد. با این حال، از قضا دادائیست‌ها زیبایی شناسی جدیدی ایجاد کردند که در بقیه قرن دوام آورد.

7. سوپرماتیسم

در روسیه، شکل جدید کوبیسم توسط هنرمند لهستانی-اوکراینی کازیمیر مالویچ (1879-1935) به عنوان سوپرماتیسم شناخته شد. مالویچ این جنبش را در آخرین نمایشگاه فوتوریست در سن پترزبورگ آغاز کرد. در طول نمایشگاه 1915، مالویچ و دیگران آثاری را به سبک سوپرماتیست به نمایش گذاشتند که نسخه ساده شده کوبیسم بود که معمولاً مستطیل های نامنظم مسطح را در زمینه‌ای خالص نشان می‌داد.

سوپرماتیسم با این تصور عمل می‌کرد که هنر نیازی به موضوع ندارد. در عوض، جنبه مهم برتری شکل و رنگ بود که از طریق احساس ناب هنری ایجاد شد. Malevich خود شروع به خلق آثار در چارچوب کوبیسم کرد. قطعات اولیه او تأثیری از کوبیسم، فوتوریسم و ​​گروه آبی سوار را ترکیب کردند. مالویچ یک «گرامر» از زبان سوپرماتیست ایجاد کرد که اساساً دایره‌ها و مربع‌های سیاه را روی پس‌زمینه سفید تشکیل می‌داد. با این حال او از رنگ سفید روی سفید نیز استفاده کرد.

ترکیب سوپرماتیستی مالویچ (1916) تحت تأثیر فوتوریسم قرار گرفت زیرا یک هواپیما را به طور انتزاعی نشان می‌داد و سعی می‌کرد حس پرواز را به تصویر بکشد. با این حال، به دلیل اشکال، رنگ ساده و انتزاع، به طور منحصر به فردی سوپرماتیستی بود.

یکی دیگر از هنرمندان روسی، اللیسیتزکی (1890-1941) بین سال های 1919-1923 به سبک سوپرماتیست کار می‌کرد. دیگر رویاپردازانی که با سوپرماتیسم کار می‌کردند عبارتند از: ایلیا چاشنیک (1902-1929)، الکساندرا اکستر (1882-1949)، لیوبوف پوپووا (1889-1924)، سرگئی سنکین (1894-1963)، و هنرمند و معمار لازار خیدکل ​​(1904-1904) .

کازیمیر مالویچ - ترکیب سوپرماتیست

این گروه آثار انتزاعی سوپرماتیستی خلق کردند، اما بسیاری از آنها در طول انقلاب روسیه از 1917-1923 به Constructivsim تغییر مکان دادند. در واقع، مالویچ مجله‌ای به نام سوپرموس برای انتشار ایده‌های سوپرماتیستی تولید کرد. اما به دلیل انقلاب روسیه هرگز منتشر نشد.

اگرچه سوپرماتیسم نزدیک به سازه گرایی توسعه یافت، اما سوپرماتیسم کاملاً در تضاد با پسرعمویش بود. ایده سوپرماتیستی هنر و ابژه را از هم جدا می‌کرد به این معنی که هنر نمی‌تواند در خدمت دولت یا مذهب باشد. سوپرماتیست‌ها ضد فایده گرا بودند و برای بی‌طرفی آثارشان مبارزه می‌کردند. از سوی دیگر، ساخت‌گرایی بر ابژه و اینکه چگونه می‌تواند در خدمت یک هدف سودمند باشد، تمرکز داشت.

8. کنستراکتیویسم

جنبش هنری بنام کنستراکتیویسم در حدود سال 1915 در روسیه با دو مهندس-هنرمند روسی آغاز شد که به این موضوع پرداختند که چگونه می‌توان از یک شی هنری به صورت کاربردی استفاده کرد. این دو هنرمند ولادیمیر تاتلین (1885-1953) و الکساندر رودچنکو (1891-1956) بودند. رودچنکو سکانس‌های ویدئویی کوتاه، هنرهای سه بعدی و فتومونتاژها را به سبک کنستراکتیویست خلق کرد.

سازه گرایی در ابتدا از اشیاء غیر بازنمایی در سوپرماتیسم مالویچ الهام گرفت. اصطلاح Constructivism از ترجیح آنها برای ساخت اشکال مسطح و خطی ناشی می‌شود که کیفیتی پویا را نشان می‌دهد و شامل قطعات متحرک می‌شود.

این نشان دهنده نوع متفاوتی از مجسمه سازی سنتی بود. مجسمه سازه گرایی به جای قالب گیری یا کنده کاری، از مواد منحصر به فردی مانند پلاستیک و فلز آبکاری شده کنار هم قرار می‌گرفت یا ساخته می‌شد.

یکی از نمونه‌های مجسمه سازه‌سازی، مدل تاتلین برای یادبود بین‌المللی سوم (1919) است. این مجسمه که معمولاً برج تاتلین نامیده می‌شود از فولاد و شیشه ساخته شده است. هر روز با سرعت‌های مختلف می‌چرخید و در مورد تکامل بشریت به عالی‌ترین حالت، که تاتلین معتقد بود دولت کمونیستی است، اظهار نظر می‌کرد. به‌علاوه، تاتلین به‌عنوان کانون اصلی برج، به‌جای توده‌ای که سنت هنری بود، به فضا توجه داشت.

همچنین بخوانید  سفر بصری
ولادیمیر تاتلین-مدل بنای یادبود انترناسیونال سوم (برج تاتلین)

از اشکال سوپرماتیستی برای انجام کارکردهای سیاسی استفاده می شد. اللیسیتزکی، که کارهای اولیه‌اش در دسته سوپرماتیست‌ها قرار گرفت، بعدها آثاری مانند ضرب و شتم سفیدها با گوه قرمز (1919) را خلق کرد. برای این کار، لیسیتسکی زبان بصری سوپرماتیستی را با وابستگی‌های سیاسی خود ترکیب کرد تا این قطعه از تبلیغات بلشویکی را ایجاد کند.

هر دو سوپرماتیسم و ​​سازه گرایی بر همه زمینه‌های زندگی تأثیر گذاشتند. این جنبش‌ها، استایل و توسعه هنر انتزاعی در دنیای مدرن را تحت تاثیر قرار دادند.

ساخت‌گرایی در باهاوس، یک مدرسه هنری آلمانی که بین سال‌های 1919 تا 1933 فعالیت می‌کرد و برخی از مهم‌ترین نام‌ها را در هنر انتزاعی اروپا ایجاد کرد، محبوبیت پیدا کرد. هنگامی که باهاوس در سال 1933 بسته شد، بسیاری از هنرمندان به ایالات متحده آمدند. به عنوان مثال، هنرمندان جوزف آلبرز (1888-1976) و همسرش آنی آلبرز (1889-1994) بودند که برای اولین بار در باهاوس تدریس کردند و در کالج بلک ماونتین در اشویل، کارولینای شمالی نقش آفرینی کردند.

9. انتزاع هندسی

انتزاع هندسی اولین سبک از دو سبک هنری انتزاعی ناحیه‌ای بود و هم اشیاء بازنمایی و هم ترکیبی از اشکال هندسی و رنگ‌های غیر بازنمایی را نشان می‌داد. به جای بیان بیرونی، بر خود هنر متمرکز است. بنابراین، در مقابل اکسپرسیونیسم انتزاعی است. به یک معنا، این اصطلاح چندین جنبش هنری را در بر می‌گیرد که در قرن بیستم رایج شدند. برخی از طرفداران انتزاع هندسی واسیلی کاندینسکی، کاسیمیر مالویچ (1879-1935) و پیت موندریان (1872-1944) بودند. دو شکل از هنر انتزاعی هندسی که محبوب بودند، هنر De Stijl و Concrete بودند.

جنبش هنر هلند به نام De Stijl در سال 1917 تأسیس شد که همزمان با نام De Stijl یا Neoplasticism شناخته می‌شد. این جنبش که در هلند تأسیس شد، از استفاده از فرم‌های اساسی، به ویژه مستطیل، افقی و عمودی استفاده می‌کند. هنرمندان جنبش De Stijl نیز فقط در رنگ‌های سیاه، سفید یا اصلی کار می‌کردند. آنها با ساده کردن واژگان بصری خود، یک زبان هنری ساده ایجاد کردند.

یکی از مشهورترین هنرمندان De Stijl پیت موندریان بود. موندریان بیان شخصی و عینیت را در نقاشی خود رها کرد. او زبان نقاشی را به خطوط مستقیم، رنگ‌های اصلی و اشکال مستطیلی ساده کرد. چهار عنصر؛ به نظر او خط، رنگ، شکل و فضا بخشی از یک زبان جهانی است که هماهنگی جهانی را در نقاشی ترویج می‌کند. ترکیبات یا تابلوهای او که به طور منطقی طراحی شده بودند، فقط از سفید، سیاه و سه رنگ اصلی قرمز، زرد و آبی استفاده می‌کردند. به عنوان مثال، نقاشی انتزاعی موندریان Composition II در قرمز، آبی و زرد (1930) تنها از آن رنگ‌ها و فقط خطوط افقی و عمودی برای ایجاد مستطیل و مربع استفاده کرد. نقاش و منتقد هلندی تئو ون دوزبورگ (1883-1931) نیز به سبک دی استایل نقاشی می‌کرد.

اصطلاح De Stijl معمولاً به هنری اشاره دارد که به این روش در هلند بین سال‌های 1917-1931 خلق شده است. این سبک De Stijl به نقاشی، معماری، مبلمان و طراحی گرافیک در هلند تبدیل شد. در معماری، گریت ریتولد (1888-1964) از این اشکال ساده و زبان بصری خالص که توسط موندریان رایج شد برای ایجاد خانه شرودر در اوترخت (1924) استفاده کرد. ریتولد همچنین از رنگ های اصلی و خطوط ساده شده در مبلمان ایجاد شده خود مانند صندلی قرمز و آبی (1923) استفاده کرد.

هنگامی که این سبک هنرمندان را در سطح بین المللی تحت تأثیر قرار داد، به عنوان سبک بین المللی شناخته شد. به عنوان مثال، معمار آمریکایی فرانک لوید رایت (1867-1959) به سبکی مشابه با ریتولد توجه داشت و به دنبال ایجاد تضاد متمایز بین ساختمان‌های ساخته شده خود و جهان طبیعی بود. یکی دیگر از معمارانی که در این سبک کار می‌کرد، لودویگ میس ون در روه (1886-1969) بود که بیشتر به خاطر غرفه آلمانی خود (1929) شناخته شده است.

10. هنر بتن

در طول دهه 1930 در فرانسه، هنرمندان انتزاعی معمولاً به دو دسته تقسیم می‌شدند. آنهایی که رویکردی بیانی داشتند و کسانی که فکر می‌کردند نباید چیزی خارج از خود هنر وجود داشته باشد. منتقدان از این نوع دوم انتزاع به عنوان انتزاع سرد و اکسپرسیونیسم به عنوان انتزاع گرم یاد کردند. به شیوه‌ای مشابه با هنرمند جنبش De Stijl، هنرمندان هنر بتن هنر را ترجیح می‌دهند که ساده و بدون آراستگی با هدفی واحد باشد.

هنر بتن اصطلاحی بود که توسط تئو ون دوزبورگ در دهه 1930 ابداع شد. ون دوزبورگ معتقد بود که هنر انتزاعی باید دارای ساختارهای ساده و بدون تزئین باشد و باید ذهنیت را کنار بگذارد. هنر ایده آل ون دوزبورگ از عناصر غیرشخصی مانند خطوط و رنگ‌ها تشکیل شده بود تا ارجاعات تصویری که نیاز به دانش خارج از تصویر دارند.

ون دوزبورگ گروهی متحد تحت این پرچم به نام Art Concret تأسیس کرد. Art Concret تنها در سال 1930، قبل از مرگ ون دوزبورگ، چندین بار با هم به نمایش گذاشته شد. Art Concret از هنر هندسی که کاملاً انتزاعی بود دفاع می‌کرد. برخی از اعضای Art Concret عبارتند از: Otto G. Carlsund (1897-1948)، لئون توتوندیجان (1905-1968) و ژان هلیون (1904-1987).

در سال 1930، Art Concret مانیفستی را در مجله‌ای با عنوان Revue Art Concret منتشر کرد. این مانیفست حاوی آنچه آنها پیشنهاد می‌کردند قوانین اساسی نقاشی بتن بود. هنرمندان این گروه معتقد بودند هنر باید جهانی باشد. به عبارت دیگر، برای درک اثر هنری نباید به دانش بیرونی نیاز داشت. آنها از نمادگرایی و نمایش گریزان بودند و نمی‌خواستند آثارشان معنایی خارج از خود اثر داشته باشد. به این ترتیب آنها مخالف گرایش‌های امپرسیونیستی بودند و نقاشی فکری باید مکانیکی باشد.

با این حال، ون دوزبورگ هنرمندانی را که آثارشان کاملاً انتزاعی نبود، حذف کرد. این هنرمندان حذف شده، همراه با رهبر واقعی خواکین تورس-گارسیا (1874-1949)، گروه Cercle et Carre را تشکیل دادند. منتقد بلژیکی میشل سئوفر (1901-1999) بخشی از سرکل و کار بود. این گروه شباهت‌هایی با Art Concret داشتند، اما امکان حضور گرایش‌های بیانی یا بازنمایی در آثار هنری را فراهم کردند.

هنر انتزاعی (پله های بی پایان) در لودویگشافن

اگرچه ون دوزبورگ نیروی آکادمیک پشت جنبش Art Concret بود، خود این اصطلاح توسط کار ماکس بیل (1908-1944) معمار و هنرمند سوئیسی رایج شد. نمونه‌ای از مجسمه عمومی توسط بیل Endlose Treppe (پله‌های بی‌پایان) در لودویگشافن است. این مجسمه تنها از بلوک‌هایی بر روی هم تشکیل شده است که روی هم قرار گرفته اند. بدون درام، معنای بیرونی یا پیام آموزشی، ساده است. بنابراین، این جنبش هنر بتن را نمونه می‌کند.

سخن آخر

هنر انتزاعی مقوله ای وسیع است که سبک‌ها و رویکردهای مختلفی را در بر می‌گیرد. در این مقاله  برخی از انواع هنر انتزاعی را مطرح کردیم:

کوبیسم: کوبیسم که توسط پابلو پیکاسو و ژرژ براک ابداع شد، بر فرم‌های هندسی و چشم‌اندازهای چندگانه تأکید می‌کند و اشیا را به اشکال انتزاعی تجزیه می‌کند.

اکسپرسیونیسم: با احساسات شدید و تفاسیر ذهنی مشخص می‌شود، اکسپرسیونیسم بر انتقال احساسات درونی هنرمند تمرکز دارد تا بازنمایی واقع گرایانه. هنرمندانی مانند واسیلی کاندینسکی و ادوارد مونک با این جنبش همراه هستند.

اکسپرسیونیسم انتزاعی: اکسپرسیونیسم انتزاعی که در اواسط قرن بیستم پدیدار شد، با ضربه‌های قلم مو خود به خودی، اشاره ای و تمرکز بر وضعیت عاطفی و روانی هنرمند مشخص می‌شود. از هنرمندان برجسته این جنبش می‌توان به جکسون پولاک، مارک روتکو و ویلم دی کونینگ اشاره کرد.

سوپرماتیسم: سوپرماتیسم که توسط کازیمیر مالویچ ابداع شد، با اشکال هندسی ساده، به ویژه استفاده از مربع و دایره، در تلاش برای برانگیختن احساس و احساس خالص مشخص می‌شود.

کنستراکتیویسم: ساخت‌گرایی که در روسیه سرچشمه می‌گیرد، بر استفاده از مواد صنعتی، فرم‌های هندسی و تمرکز بر رابطه هنر و جامعه تأکید دارد. هنرمندانی مانند ال لیسیتسکی و الکساندر رودچنکو با این جنبش همراه بودند.

اینها تنها چند نمونه هستند و بسیاری از رویکردها و هنرمندان دیگر در قلمرو هنر انتزاعی وجود دارند. این رشته متنوع و پیوسته در حال تحول است و هنرمندان متعددی دیدگاه‌های منحصر به فرد خود را در این ژانر سهیم می‌کنند.

سبک‌های دیگر را در کامنت بنویسید و اگر دوست دارید ما به آنها بپردازیم پیغام بگذارید تا در آپدیت‌های بعدی به آنها بپردازیم.

admin
admin
چطور بود؟
+1
+1
2
+1
+1
1
+1
+1
+1

0 Comments

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نویسندگان فعال

مطالب مرتبط